ای سَرورِ زنانِ دو عالم، دلاورم
ای سایه بر تمامِ جهان چتر، مادرم
منّت نهید و یک شبِ ابری از این شبان
رنجه قدم کنید، به چشمانِ باورم
با کوله بار درد به سویِ تو آمدم
ای تو نیازِ من، تو نیازِ مکرّرم
اُمّ الائمه ای تُویِ منصوره در بهشت
ای همدمِ علی، زنِ والای حیدرم
من عهد بسته ام که نَهَم سر به کویتان
این شهرِ هفتم است، بگو شهرِ آخرم
مهرِ شما همیشه چراغِ دلِ من است
آیا که در پناهِ شما روزِ محشرم؟
آه ای الهه ی غزلِ بارور شده
آه ای تو بذرِ عشق، شکوفای لاجَرَم
آزاده بَرده ام، که دلم بُرده یادتان
گفتید: بَنده باش، که من بَنده پَرورَم
دیدارِ رویتان،که میسّر نمی شود
من در کمالِ حُزن در آغوشِ بسترم
قبرِ بقیع، توی خیالاتِ خیسِ من
مثل جزیره ای ست، که در آن شناورم
در خواب دیده ام،که زنی ضَجّه می زند
ای وای مادرم، تو ببین نعشِ یاورم!
هی ضَجّه می زند... : که منم، زینبِ حسین
ای وای مادرم، چه شد آخر برادرم؟
دستِ ابوتُراب پُر از تُربتِ حسین
من خاک می کُنم به سَرَم، خاک بر سَرَم
زهرای نور و روشنیِ کائناتی ام
راضیه می شوی به منی،که مقدّرم
من آن گدا، گدای همیشه نیازمند
با یک نگاه می کنی آخر به من کَرَم؟
امّ العلوم، مادرِ فهم و شعور و درک
من را ببخش، بانوی محجوب و محترم
از هرچه آینه است، شکستم، فراری ام
منفورم از نگاهِ حریصِ برابرم
من را بِشوی، مریمِ کُبری سپید کن
گندیده جوهره ام، گِلِ مطبوعِ جوهرم
بانوی آب ها، به تَغَسُّل نشسته ام
غصب است آبِ مهریه تان روی پیکرم؟
"الله اکبر" از کَرَم و فَضل و بخششت
"حمدِ" خدا و زنده به تسبیحِ دیگرم
"سبحانیِ" خدا که تو را آفرید و بس
پایان گرفت شعر و سه تسبیحِ آخرم
شاعر: آمنه نقدی پور
از کتاب معراج خون
- ۰ نظر
- ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۱۲